کولهاس قبل از اینکه معمار شود به عنوان روزنامه نگار کار می کرد. با تغییر تمرکز بر معماری، از سال 1968 تا 1972 در انجمن معماری لندن تحصیل کرد و از سال 1972 تا 1975 در دانشگاه کرنل در ایتاکا، نیویورک تحصیل کرد. او در سال 1975 دفتر معماری متروپولیتن (OMA) را با الیا و زوئی زنگلیس و مادلون وریسندرپ (همسر کولهاس در آن زمان) با دفاتری در روتردام و لندن تشکیل داد. کولهاس برای اولین بار نه به عنوان یک معمار، بلکه به عنوان یک نظریه پرداز شهری به رسمیت شناخته شد. کتاب هذیانآور نیویورک: مانیفست ماسبق برای منهتن در سال 1978 منتشر شد. این کتاب پیشنهاد میکند که توسعه معماری منهتن یک فرآیند ارگانیک است که از طریق نیروهای فرهنگی مختلف ایجاد شده است. به این ترتیب، نیویورک و دیگر شهرهای بزرگ به عنوان استعاره ای از تجربه معاصر عمل کردند. در این دوره، کولهاس و OMA اغلب در سطح نظری و مفهومی کار میکردند، و آثار متنوعی را که ساخته نشده باقی مانده بودند، از جمله پارک دو لا ویلت (1982-1983) و Très Grande Bibliothèque (1989)، هر دو در پاریس تصور کردند. یکی از کارهای مهمی که محقق شد، تئاتر ملی رقص (1984-1987) در لاهه بود که به دلیل سقف موج دار و مجموعه ای از فضاها به وضوح تقسیم شده بود.