پاورپوینت بررسی فلسفه دیکانستراکشن در معماری - تقابلهایی که توسط ساختارشکنی به چالش کشیده میشوند، که از زمان یونانیان باستان در فلسفه غرب وجود داشته است، مشخصاً «دودویی» و «سلسله مراتبی» هستند که شامل یک جفت اصطلاح میشود که در آن یک عضو از آن جفت، اولیه یا اساسی فرض میشود. ، ثانویه یا مشتق دیگر. مثالها عبارتند از طبیعت و فرهنگ، گفتار و نوشتار، ذهن و بدن، حضور و غیاب، درون و بیرون، تحت اللفظی و استعاری، معقول و معقول، و شکل و معنا و بسیاری موارد دیگر. «واسازی» یک تقابل، کشف تنش ها و تضادهای بین نظم سلسله مراتبی فرض شده (و گاهی به صراحت) در متن و سایر جنبه های معنای متن است، به ویژه آنهایی که غیرمستقیم یا ضمنی هستند یا بر کاربردهای مجازی یا اجرایی تکیه دارند. از زبان از طریق این تحلیل، تضاد نشان داده میشود که محصول یا «ساخت» متن است نه چیزی که مستقل از آن داده شده است. برای مثال، در نوشتههای ژان ژاک روسو، فیلسوف روشنگری فرانسوی، جامعه و فرهنگ بهعنوان نیروهای فاسد و سرکوبگر توصیف میشوند که به تدریج از یک «وضعیت طبیعی» بتوار شکل میگیرند که در آن انسانها در انزوای خودکفا و مسالمتآمیز زندگی میکنند. یکی دیگر. پس برای روسو طبیعت بر فرهنگ مقدم است. با این حال، معنای دیگری وجود دارد که در آن فرهنگ قطعاً بر طبیعت مقدم است: ایده طبیعت محصول فرهنگ است، و آنچه در هر لحظه تاریخی به عنوان "طبیعت" یا "طبیعی" به حساب می آید بسته به فرهنگ آن زمان متفاوت است. آنچه این واقعیت نشان میدهد این نیست که اصطلاحات تقابل طبیعت/فرهنگ باید وارونه شوند – که فرهنگ واقعاً بر طبیعت مقدم است – بلکه آنطور که روسو و دیگران فرض میکردند، رابطه بین اصطلاحات یک طرفه و یک طرفه نیست. هدف تحلیل ساختارشکن، بازسازی، یا «جابجا کردن» اپوزیسیون است، نه صرفاً معکوس کردن آن.