شهر صنعتی برای مارکس و انگلس به عنوان عرصهای برای تجلی نظام سرمایهداری و جبهه اصلی مبارزه برای پیروزی کارگران صنعتی جهت سرنگونی این سیستم محسوب میشود. در دیدگاه مارکسیستی، شهرها نه تنها محل تجمع انسانی بلکه مراکز قدرت اقتصادی و اجتماعی هستند که در آن طبقات مختلف اجتماعی با منافع متناقض در برابر یکدیگر قرار دارند. به اعتقاد مارکس، رشد و گسترش شهرها باید به تحلیل و بررسی روابط اقتصادی در درون آنها منتهی شود و این تنها با اصلاحات اجتماعی و سیاسی گسترده و برپایی سیستمهای عادلانهتر قابل تحقق است.
در این میان، مارکس به نقش کارگران در به چالش کشیدن و تغییر ساختارهای اجتماعی و شهری اعتقاد داشت. او پیشبینی میکرد که در نهایت نظام سرمایهداری با تضادهای داخلی خود دچار بحران خواهد شد و این بحرانها میتواند منجر به برپایی شهری جدید و بهطور کلی، یک دگرگونی اجتماعی و اقتصادی گسترده شود.
چنین تحلیلهایی از شهر و جامعه، تاثیر عمیقی بر جنبشهای اجتماعی و حتی شکلگیری سیاستهای شهری در قرنهای بعدی گذاشت.
دوران مدرن و آرمانشهرهای جدید:
در قرن بیستم، با ورود به دوران صنعتی شدن و دگرگونیهای اجتماعی، اندیشههای مربوط به شهر و تمدن وارد فاز جدیدی شدند. در این دوران، تلاشهای بسیاری برای طراحی شهری متناسب با نیازهای جدید جوامع صنعتی آغاز شد. نظریههای جدیدی شکل گرفتند که هدف آنها خلق شهرهایی کارآمد و مطابق با نیازهای اجتماعی و اقتصادی جدید بود.
از جمله مهمترین اندیشههای این دوره، نظریات پدیدارشناسی و کارکردگرایانه در طراحی شهری بودند که به جای نگاه آرمانگرایانه، به مسائل واقعی شهرها و نیازهای شهروندان توجه میکردند. در این رویکردها، شهر باید بهگونهای طراحی میشد که تمامی جنبههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن بهطور هماهنگ با یکدیگر توسعه یابند.
یکی از مشهورترین نمونههای این رویکردها، طرحهای نابغههایی چون لوکوربوزیه در معماری و طراحی شهری بود که بهطور گستردهای تاثیرگذار بود. این تفکر بهطور کلی به شهرهای مدرن با ساختارهای منظم و کارآمد تاکید میکرد که نیازهای معاصر انسانها را پاسخگو باشد.
اما در کنار این تلاشها، ایدههای نوین از آرمانشهرهایی با ویژگیهای جدید همواره وجود داشت که در آنها آرزوهای انسانی برای زندگی بهتر و عادلانهتر به تصویر کشیده میشد. این شهرها نهتنها باید از لحاظ فیزیکی بهروز و مطابق با نیازهای روز باشند، بلکه از لحاظ اخلاقی و انسانی نیز باید معیاری برای آرمانشهر بودن در نظر گرفته شوند.
اندیشههای مختلف از دوران باستان تاکنون در خصوص شهر و طراحی شهری، همواره از یک جهت به تبیین ایدههای انسانشناسانه، فلسفی، اجتماعی و سیاسی پرداختهاند. هر کدام از این نظریات که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به مسائل اجتماعی، اقتصادی و حتی مذهبی مربوط میشوند، نقش مهمی در شکلدهی به شهرهای مدرن و همچنین طرحهای آرمانشهری ایفا کردهاند.
اگرچه هر کدام از این نظریات معایب و محاسن خاص خود را داشتند، اما در مجموع ایدههای آرمانشهری بهویژه در دورههای مختلف، نهتنها بهعنوان تصاویری از شهرهای ایدهآل مطرح شدند، بلکه نقش مهمی در بازنگری به مسائل معاصر و پیشبینی آینده جوامع انسانی ایفا کردهاند.