پاورپوینت بررسی رابطه هنر و اثر هنری
در این مقاله من از مصاحبه با سی هنرمند حرفه ای استفاده می کنم تا حالات ذهنی هنرمندان را در حین ساخت آثار هنری جدید بررسی کنم. تجزیه و تحلیل مصاحبهها نشان میدهد که فرآیند هنری را میتوان بر حسب مراحل در نظر گرفت و من اینها را «پیدایش» (اشاره به مفهوم، حاملگی و تولد یک ایده برای یک اثر جدید)، «توسعه» (اشاره به رابطهی بین هنرمند و اثر هنری نوپا در حالی که هنرمند با رسانهاش درگیر میشود) و «جدایی» (معمولاً به اثر هنری در دنیای بیرون از نمایشگاه اشاره دارد). در نگاه کردن به روند هنری به این شکل، من یک موازی بین رابطه مادر (یا مراقب) و فرزند و رابطه بین هنرمند و اثر هنری ترسیم می کنم. در اصطلاح رایج، مردم ممکن است از خلاقیتهای خود، هنری یا غیره، بهعنوان «کودک من» صحبت کنند و ممکن است پس از تکمیل این پروژهها احساس فقدان یا آرامش را تجربه کنند، گویی که «کودک» بزرگ شده و خانه را ترک کرده است. در این مقاله، من از این ایده بیشتر استفاده میکنم تا پیشنهاد کنم که ادبیات روانکاوانه مربوط به رابطه مادر/کودک، بهویژه آنطور که توسط روانکاوان مدرسه روابط شی بریتانیا مطرح شده است، میتواند بر فرآیندهای هنرمندان و حالات ذهنی آنها روشن کند. من از کارهای D.W. وینیکات، ماریون میلنر، کریستوفر بولاس و دیگران برای کشف میزانی که استعاره مادر/کودک راه جدیدی برای درک تجربیات هنرمندان ارائه میدهد. دونالد وینیکات، روانکاو و متخصص اطفال، به طور معروف نوشت که «چیزی به نام نوزاد وجود ندارد... نوزاد نمی تواند به تنهایی وجود داشته باشد، بلکه اساساً بخشی از یک رابطه است» (Winnicott, 1964:88). شاید بتوان به همان اندازه گفت: «هیچ چیزی به نام هنرمند وجود ندارد». بدون آثار هنری (یا ایده هایی برای آثار هنری)، هیچ هنرمندی وجود ندارد و هنرمند اساساً بخشی از رابطه با آثار هنری خود است، حداقل زمانی که آنها در حال خلق هستند. از این منظر، سیر فرآیند هنری را میتوان حرکتی به سوی جدایی و تمایز بین هنرمند و اثر هنری دانست که به تولید اثر هنری مستقلی میرسد که میتواند به تنهایی در دنیای بیرون وجود داشته باشد. از قبل مشخص خواهد شد که من شباهتی بین رابطه هنرمند و اثر هنری و رابطه مادر (یا مراقب) و فرزند ترسیم می کنم. این ایده جدیدی نیست. در اصطلاح رایج، مردم ممکن است از خلاقیتهای خود، هنری یا غیره، بهعنوان «کودک من» صحبت کنند و ممکن است پس از تکمیل این پروژهها احساس فقدان یا آرامش را تجربه کنند، گویی که «کودک» بزرگ شده و خانه را ترک کرده است. در اینجا میخواهم این ایده را کمی فراتر ببرم تا پیشنهاد کنم که ادبیات روانکاوانه مربوط به روابط مادر/کودک، بهویژه آنطور که توسط روانکاوان مکتب روابط ابژه بریتانیا مطرح شده است، میتواند فرآیندهای هنرمندان و حالات ذهنی آنها را روشن کند. این بدان معنا نیست که رابطه بین هنرمند و اثر هنری در حال توسعه را می توان به سادگی بر روی رابطه بین مادر و کودک با هنرمند در نقش مادر به عنوان فرزند اثر هنری ترسیم کرد - این رابطه پیچیده است و ممکن است گاهی اوقات برعکس باشد. با این حال، من پیشنهاد می کنم که استعاره مادر/کودک درگیری بالقوه روشنگرانه ای را با نظریه روانکاوی باز می کند.