سنت گرایی در معماری، اگرچه در کشورهای دیگر نیز خود را نشان داد، اما به عنوان پدیده ای خاص آلمان، غالب و گسترده باقی ماند. در این دوره، امپراتوری قیصر ویلهلم که تحت تاثیر ناسیونالیسم قوی رونق اقتصادی تاخیری را تجربه کرد، در جستجوی هویت جدیدی بود که در معماری نیز منعکس شد. این جستجو در ابتدا به سمت نوعی تجلیل تاریخی و آکادمیک هدایت شد. دگرگونی در معماری آلمان در آغاز قرن با تحولی اصلاح طلبانه تحت تاثیر مستقیم جنبش هنر و صنایع دستی انگلیسی صورت گرفت. این جنبش ضد التقاطی جدید به دو شاخه تقسیم شد:
یک گروه فعالیت های خود را بر اساس میراث تاریخی ملی استوار کرد و در عین حال جستجو برای تجدید داخلی را پذیرفت. دیگری به سمت یک بیان رسمی کاملاً جدید حرکت می کرد.
در حالی که این گروه دوم خود را با طبقه متوسط رو به پایین و طبقه کارگر جامعه می شناختند، گروه دیگر خود را نماینده طبقات متوسط و بالا می دانستند. یک گروه طرفدار پرشور پیشرفت های فنی شدند، گروه دیگر سرسختانه به صنایع دستی وابسته بودند. گروه اول با آوانگاردیسم فرهنگی پیوند برقرار کردند، در حالی که گروه دیگر به جنبشهای هنری و فکری سنتی پیوسته بودند.
فروپاشی امپراتوری در سال 1918 پایان دوره تاریخی گرایی بود که پایه های آن در آن رژیم پی ریزی شده بود و بنابراین تاثیر تاثیرگذار این ایده بر تولید معماری آلمان. اما این دشمن مشترک به طور کامل از صحنه محو نشده بود تا اینکه اختلافات بین محافظه کاران و تندروهای اصلاح طلب آشکار شد. با این وجود، تماس های شخصی هنوز وجود داشت و نمایندگان هر دو گرایش چندین سال در سازمان هایی مانند Werkbund آلمان همکاری کردند. اما پس از ده سال تضادها تشدید شد و با تاسیس مجلس موسوم به «سنتگرایان»، این دو جبهه تثبیت و تقویت شدند.
از دیدگاه معماران محافظهکار، استفاده از امکانات فنی برای معماری اصلاحشده به روشهای مبتنی بر محصولات دست ساز و مصالح ساختمانی سنتی مانند ماسه سنگ، آجر و چوب محدود میشد. در نتیجه، آنها به کمیت علاقه نداشتند - مشکل مسکن برای طبقات کارگر و متوسط به طور سیستماتیک فقط توسط جنبش مترقی و مترقی Neues Bauen (ساختمان های جدید) مورد توجه قرار گرفت - بلکه به کیفیت توجه داشتند و هدف آنها ارائه نوع درست حکومت، رویکردی که برای کلیسا، صنعت و طبقات متوسط و بالای جامعه مناسب بود. اگر از فولاد و بتن مسلح نیز در کارهای آنها استفاده می شد، این کار برای ارائه و نمایش امکانات فنی جدید یا ایجاد یک مفهوم اولیه برای مسکن پیش ساخته نبود، بلکه تنها به عنوان راه حلی برای حل مشکلات ایستا و ساختمانی بود.
معماری سنتی که هم عرفان اکسپرسیونیسم و هم پوزیتیویسم نویزباوم را رد می کرد، ساختار فرهنگی پیچیده خود را از منابع مختلف به دست آورد. معماری سنتی، مانند معماری اکسپرسیونیست، از آثار تحریکآمیز فردریش نیچه الهام گرفته شده است، که تاریخگرایی و سوسیالیسم را رد میکند و برای فرد بهجای توده به عنوان هدف هنر ارزش قائل است. ایده های افرادی مانند پل دولاگارد، جولیوس لانگبهن و آرتور مولر ون دن بروک نیز از این منبع سرچشمه می گیرد. هدف آنها محافظت از فردگرایی مفرط، برخلاف گرایش های تخصصی که در آن زمان غالب بود، و حمایت از مطلق گرایی فزاینده در زمینه های نژاد و خون، قبیله و سرزمین، میراث ملی و روح ملی بود.
این دیدگاههای افراطی با بازگشت پست مدرنیستی به سنتهای رمانتیک و کلاسیک یوهان ولفگانگ فون گوته، فردریش فون شیلر، کنراد فردیناند مایر و آدالبرت استیفتر تعدیل شد. قهرمانان فرهنگ بورژوایی قطعاً در گذشته در اثر بدبینانه اسوالد اشپنگلر به نام «انحطاط اعراب» که در سالهای 1918-1922 منتشر شد، بازتاب و حمایت شده بودند. در هنرهای تجسمی نیز روابط قوی با دانشگاهیان محافظه کار برقرار کرد.