طبقات پایین برخی از خانه های روستا به عنوان مغازه عمل می کنند. ما تعجب کردیم که چه چیزی فروخته می شود و وارد یک مغازه شدیم. وقتی تعویذهای ساخته شده از دانه های اسپند و دانه های مختلف را روی دیوار دیدم بسیار تعجب کردم. ناگهان برگشتم به روزهای کودکی در زادگاهم آکسارای، جایی که لباس جمع میکردیم و طلسمهای چشم بد درست میکردیم. اسپند هارمالا گیاهی وحشی است که در مناطق خشک آناتولی مرکزی و آناتولی شرقی کشورمان می روید. گیاه شمعدانی بوی خاصی دارد که کمی گلو را می سوزاند. دانه های این گیاه را که شبیه نخود است، پس از خشک شدن جمع آوری کرده و به صورت طلسم در می آورند. در خانه ها آویزان می شود. بعلاوه، دانه ها را داخل آتش می اندازند و دود حاصل از آن به سمت شخصی که می خواهند از چشم بد در امان بماند، دمیده می شود. این سنت در ابیانه و روستاهای ایران نیز وجود داشته است. هنگام بازدید از روستا، بر روی دیوارهای بیرونی هر خانه تعویذهایی از پنبه دیدم. زنان پیری گیاهپزشک در روستا بودند که از آن به عنوان بخور استفاده میکردند. ریشه این سنت به دوره بت پرستی باز می گردد. من با هیجان دیدن یکی دیگر از سنت های مشابه خودمان با همسایه مان ایران عکس می گیرم. بوی باران در خاطرم به بوی سوزان کلزا اضافه می شود. من دنیای کاملا متفاوتی را تجربه می کنم که با رنگ ها، گل ها و رایحه ها همراه است. هیجان این که عصر در اصفهان خواهیم بود و فکر «کاش می توانستم کمی بیشتر در این روستا بمانم» در ذهنم تداخل می کند. هوای بارانی و خنک ما را به این فکر میکند که «بهتر است همین الان به جاده برویم». سوار وسیله نقلیه خود می شویم و از همان راه برمی گردیم. با تماشای مناظر زیبای ایجاد شده توسط باران آرام پاییزی سفر می کنیم. لباسهای رنگارنگ زنان ابیانه، ارادتشان به سنتها و ساختارهای منحصربهفرد معماری روستا مرا بسیار تحت تاثیر قرار میدهد. از دیدن این روستا بسیار خوشحالم.